کد مطلب:223851 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:115

قصه ی اصحاب رس
در تفسیر صافی ص 342 در ذیل كلمه رس از معانی الاخبار و تفسیر قمی و عیون الاخبار و علل الشرایع از حضرت امام رضا روایت می كند كه فرمود ا زپدرم شنیدم تا بحضرت امام حسین علیه السلام یعنی در روز 16 ماه رمضان سال چهلم هجرت مردی از بنی تمیم آمد حضور پدرم نامش عمرو بود عرض كرد یا امیرالمؤمنین مرا خبر ده از اصحاب الرس كه در چه عصر می زیسته و سرزمین آنها كجا بوده و پادشاه آنها چه كسی بوده و آیا آنها پیغمبر و رسولی داشته اند كه



[ صفحه 246]



آنها را هدایت و ارشاد كند یا خیر و چه شد كه هلاك شدند كه خداوند تبارك و تعالی در قرآن مجید در ذكر كسانی كه باران غضب خود را بر آنها فروریخته بیان فرموده است و من از تاریخ آنها خبری ندارم و از مورخین چیزی نشنیدم.

حضرت علی علیه السلام كه باب مدینه علم بود فرمود از اخباری پرسیدی كه تاكنون قبل از تو هیچكس سئوال نكرده و پس از من هیچكس نمی تواند از آن خبر دهد مگر آنكه از من نقل كند.

فرمود ای عمرو هیچ آیه ای از آیات قرآن نیست كه علی از آن اطلاع كامل و وقوف راسخ نداشته باشد من هستم كه تفسیر و تأویل آیات را می دانم من هستم كه علل و اسباب نزول و موقع و مهبط نزول وحی را می دانم چه وقت در كجا و برای چه هر آیه نازل شده در صحرا بوده یا در كوه شهر بوده یا بیابان - شب بوده یا روز و این علوم از علوم خاصه علی است آنگا اشاره بسینه خود فرمود (و ان هنا لعلما جما) و لكن طالبین این علوم كم هستند و قریبا از فقدان من پشیمان شوند كه چرا آیات و قصص قرآن را از من نپرسیدند فرمود ای عمرو اصحاب رس قومی بودند كه درخت صنوبر را می پرستیدند و آن را شاه درخت می گفتند این درخت را یافث بن نوح در كنار نهر اوشاب غرس كرد تا رشد كرد و بعد از طوفان مورد استفاده و احترام مردم بوده گروهی كه آنها را اصحاب رس می گفتند این درخت را می پرستیدند و آنها را از این جهت اصحاب رس گفتند كه پیغمبر خود را بتعب انداخته و راندند.

این قوم پس از عصر سلیمان بن داود می زیستند و 12 قریه داشتند كه در كنار رود ارس در بلاد شرق واقع بود در تفسیر دیگری اصحاب رس را قوم شعیب می دانند كه در كنار چشمه یا آب چاهی كه رس نامیده می شد منزل داشتند.

این نهر (یا چشمه یا قنات) كه بنام رس بوده در آن عصر بزرگترین نهر بود و گواراترین آب را داشت و 12 قریه همه از این نهر سیراب می شدند و بسیار سرسبز و خرم بود اسامی این قریه ها از این قرار بود:

1- آبان 2- آذر 3- دی 4- بهمن 5- اسفند 6- فروردین 7- اردی بهشت 8- خرداد 9- مرداد 10- تیر 11- مهر 12- شهریور.

بزرگترین شهر آنها كه مركز و عاصمه و پایتخت این شهر بود شهر اسفندار بوده در این پایتخت پادشاهی بنام تركوزبن عابود بن ماوین بن ساون بن نمرود بن كنعان می زیست و آن



[ صفحه 247]



فرعون معاصر حضرت ابراهیم بود و چشمه آب رس و درخت صنوبر در این پایتخت بود و در سایر قراء شاخ این درخت غرس كرده و بهشتی بوجود آمده شاه درخت بسیار شاخ و برگ داد و سر بفلك بر كشیده و این درخت مورد احترام شد بقدری بآن احترام می گذاشتند كه هیچ فردی از انسان و هیچ حیوانی حق نداشت از آب چشمه كه در كنار درخت بود بیاشامد و یا از برگ و شاخ بخورد هر كس اعم از انسان یا حیوان از این درخت یا از سرچشمه آب مجاور درخت استفاده می كرد او را می كشتند می گفتند این آب زندگانی رب النوع می باشد و هیچكس حق ندارد حیات و زندگی او را ناقص گرداند.

چون آب از سرچشمه می گذشت مردم و حیوانات آن قوم بهرمند می شدند و اهالی هر شهر و قریه در دوران سال یك روز عید می گرفتند و اطراف آن درخت اجتماع می كردند و از پارچه های حریر شاخه های آن درخت را می پوشانیدند و انواع صور و نقوش گوناگون بآن پارچه ها رسم می كردند گوسفندها و گاوها می آوردند و در آن روز عید می كشتند قربانی رب النوع می انداختند و بطرف شاه درخت بسجده و كرنش می افتادند و گریه می كردند تضرع و زاری می نمودند كه از آنها راضی شود شیطان در شاخهای درخت می نشست و صدائی می داد مانند صدای كودكان كه از شما راضی شدم چون این صدا را می شنیدند سر از سجده برمی داشتند و می گفتند دل ما خنك و دیده ما روشن شد و بشادمانی رضایت رب النوع خود قدری شراب می نوشیدند و دف می زدند و كف می زدند و یك شب و یك روز جشن و شادمانی داشتند تا بازگشت بمسكن خود نمایند عجم بافتخار این ایام و این امكنه اسامی ماههای خود را مأخوذ از آن كرده و بنام آبان ماه و آذرماه خواندند و تمام اسامی ماههای فارسی مشتق از این قراء می باشد و هر یك از آن ماهها در آن روز عید هر یك از اهالی و ساكنین قراء بود و لذا می گفتند شهریورماه عید اهالی شهریور است و آذرماه مخصوص جشن عید اهالی قریه آذر است و چون باسفند می رسید ماه اسفندار جشن عمومی می گرفتند كه در این جشن تمامی اهالی قراء و ساكنین قصبات در پایتخت تمركز یافته و اطراف درخت صنوبر و چشمه ی رس خیمه ی بزرگ دیباج و حریر بر پا می كردند كه بانواع صور منقش بود و این خیمه دارای 12 باب بود كه هر یك از آن مخصوص اهالی یك قریه بود و باید از آن در وارد شوند و برای شاه درخت سجده كنند و قربانی نمایند. قربانی در این روز عید بزرگ چند برابر قربانی های روزهای اعیاد مخصوص



[ صفحه 248]



هر قریه بود آنگاه شیطان می آمد و درخت صنوبر را تكان می داد. تكان سختی و صدا می كرد و آمال و آروزهای آن مردم را می گفت و امیدواری می داد كه بكام دل خواهند رسید صدای شیطان از شكم درخت شنیده می شد همه سر از سجده بر می داشتند و از فرط نشاط و مسرت شراب می خوردند و دف می زدند و پا می كوبیدندو 12 روز بعد در روزهای قری و اهالی عیش می كردند و پس از پایان جشن بمنازل خود بر می گشتند.

چون كفران این قوم نسبت به پرودگار عظیم جل شانه بطول كشید خداوند منان پیغمبری برای آنها از بنی اسرائیل مبعوث گردانید از اولاد یهود ابن یعقوب، این رسول گرامی مدتها در میان این ملت زیست و آنها را دعوت بتوحید و خداپرستی كرد و از بت پرستی و درخت پرستی و شهوات آنها را منع كرد ولی در آن قوم اثری نبخشید و دعوت او را نپذیرفتند و از گمراهی و ضلالت منصرف نشدند و بتوحید نگرویدند. در یكی از روزهائی كه عید بزرگ داشتند و اطراف درخت جمع شده بودند این پیغمبر گرامی دست بدعا بلند كرد و عرض كرد پروردگارا تو می دانی كه من مدتی است این قوم را بتوحید و صلاح و سعادت دعوت می كنم ابا می كنند و كفر می ورزند و مرا تكذیب می كنند و برای پرستش درخت و لهو و لعب جمع می شوند درختی را می پرستند كه نه نفع دارد و نه ضرر خدایا این درخت را خشك كن تا آنها مأیوس شوند دعای پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم مستجاب شد چون صبح روز عید بزرگ رسید كه همه آن قوم جمع بودند سر از خواب برداشتند دیدند درخت خشك شده. مردم هر دسته سخنی گفتند یك دسته گفتند خدای آسمان و زمین این درخت را خشكاند تا بسوی او متوجه شوید فرقه دیگر گفتند این پیغمبری كه ما را دعوت بخدا می كند او سحر كرده و درخت خشك شده است بر پیغمبر سخت غضبناك شدند و جملگی تصمیم بر قتل او گرفتند جعبه ای از آهن ساختند كه دهن آن گشاد و پائین آن بسیار تنگ بود روی چشمه انداختند و پیغمبر خود را گرفتند گفتند یا سحر خود را باطل كن تا درخت سبز شود یا در جعبه آهنین خواهی ماند آنقدر بآن رسول محترم فشار آوردند و در تنگنای جعبه آهنین سخت گرفتند كه در آن صخره سخت آهنین از جهان درگذشت در حالیكه عرض می كرد پروردگارا تو شاهد حال من هستی جای تنگ و سخت مرا ببین و حال تباه مرا نگاه كن و روح مرا قبض كن كه دیگر طاقت ندارم و تو خود از این قوم كیفر بگیر دعای او مستجاب شد همانجا جان بجان آفرین تسلیم كرد آنگا خطاب شد بجبرئیل آیا می بینی كه این قوم از حلم و مدارای من استفاده كردند و رسول مرا كشتند من منتقم هستم از آنها



[ صفحه 249]



انتقام خواهم كشید و آنها را عبرت روزگار قرار می دهم و سپس فرمان داد در همان روزی كه عید بزرگ داشتند و همه جمع بودند باد تندی شدید و سرخ رنگ وزیدن گرفت و چنان آنها را به یكدیگر می زد كه هر دو هلاك می شدند زمین را زیر پای آنها چنان گرم كرد كه گوئی آهن سرخ شده است و آن تندباد سخت آتشین مانند قبه حمراء بالای سر آنها خیمه زد و آنقدر آنها را بهم فشرد و سوزانید كه مانند آتش زبانه می كشید و تمام ابدان آنها آب شد تو گوئی مانند آهن در آتش آب شده و خیمه گاه عشرت آنها را بخمیه غضب بود فروبرد تا بكلی آن قوم از بین رفتند و آنها را باصحاب رس در قرآن یاد فرمود كه عبرت بشر گردند.

قمی در تفسیر خود گوید رس نهری است در آذربایجان - در كافی از حضرت صادق علیه السلام روایت شده كه فرمود زنان این قوم مساحقه می كردند و چون راوی از حد زنا سئوال كرد كه آیا در قرآن هست آن حضرت فرمودند در اصحاب رس كه زنان آنها بساحقات شهرت یافتند و اصحاب رس را رسایت نیز گفتند الحدیث. [1] .


[1] تفسير سوره فرقان كتاب صافي - علي بن ابراهيم - مجمع البيان - تفسير ابوالفتوح رازي.